اگر از آيات و روايات، دلايلي براي احترام و كرامت ذاتي انسان اقامه شود يقينا حقوق بنيادي و آزادي بيان را بايد پذيرفت كه آزادی انتقاد هم شامل آن مي شود.
به گزارش خبرگزاری «حوزه» حجت الاسلام والمسلمین محمد حسن موحدی ساوجی عضو هیأت علمی دانشگاه مفید در نشست علمی «حدود و مصونیت سیاسی منتقدان دینی و سیاسی از منظر قرآن و حدیث» که در موسسه فهیم برگزار شد، با طرح این سئوال که آيا انتقاد براي شهروندان يك حق است؟ و ادله ديني حق انتقاد شهروندان از حاكم سياسي و حد و مرز آن چيست؟ گفت: انتقاد در حوزه هاي مختلف قابل طرح و بحث مي باشد و در دو حوزه دين و سياست بحث خواهد شد. آنچه در اين نشست ارائه مي گردد برداشت هاي ما از منابع ديني است و به خودم اجازه نمي دهم و جرائت آن را نيز ندارم، بگويم به طور قاطع خداوند و پيشوايان معصوم(ع) ما همين برداشت را داشته اند و ما امروز بر اساس ادله ای كه داريم برداشت كرده وآن را ارائه مي كنیم.
*انتقاد در حوزه دين:
در مورد جواز ادله انتقاد ديني كه براي شهروندان حق است، ادله ذيل مطرح است: ادله آزادي انديشه و بيان ، ادله آزادي تفكر ، ادله دينداري از روي اكراه ، ادله آزادي بيان عقيده.
* آزادي انديشه و بيان
اگر ادله آزادي انديشه و بيان پذيرفته و مورد قبول باشد، شامل انتقاد نيز خواهد شد، چون آزادي بيان يك وجه آن نقد است و وجه مهم آن اين است آزادي بيان در جهت نقد باشد. حالا كه انديشه آزادي و بيان، دلايلي بر آن اقامه شده مي توان از آن استفاده كرد و گفت: اولا از آزادي انديشه و بيان مي گوييم، در حوزه ديني – آزادي مخالفان آموزه هاي ديني است، منظور اين است كه آموزه هاي ديني را كه از توحيد گرفته تا ساير آموزه ها ديني نقد كند و آزادانه نظر خود را در مورد آن بيان كند، حال این فرد آيا آزاد هست يا نه؟ ادله اقامه شده برآن زياد است، دلایل اقامه شده بر این فرضیه زیاد است. برخي از ادله به تنهايي قابل اقامه و اثبات نيست و با زمينه دلايل ديگر قابل اقامه مي گردد.
برخي از ادله نيز به تنهايي قابل اقامه است، مثلا؛ اينكه مشيت خداوند اين بوده كه انسان داراي اراده و اختيار باشد. و خداوند در آيات متعددي اختيار و اراده انسان را حتي در دو مورد خدا پرستي تاييد كرده است، پس انسان در حين داشتن مسئوليت در اين دنيا دارای اراده و اختيار است.
بر اساس اين ادله، انسان با اختيار مي تواند خداوند را ستايش و به آموزه هاي ديني عمل كند يا نكند چنانچه در آیة 3 سورة دهر آمده "انّا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شکر گزاری کند یا کفران."
*تفكر در آموزه هاي ديني
قرآن در خصوص تفكر، زياد تاكيد كرده است. مخاطب قرآن تمام انسان ها است و خاص مسلمانان و مومنين نيست، يكي از راه هاي شناخت خداوند و آموزه هاي ديني تفكر است. زماني هم انسان با تفكر به خلاف يك واقعيت مي رسد، علما هيچگاه در تفكر انسان ايراد نگرفته اند.
*آزادي انسان در انتخاب دين
انسان ها در انتخاب دين آزاد هستند، چنانچه در سوره بقره آيه 256 مي فرمايد:" لا اکراه فیالدین: یعنی اکراهی در دین وجود ندارد." و مومني كه با اكراه مومن شده باشد، مومن نيست حتي شايد منافق باشد.
*آزادي بيان عقيده
برخي از نويسندگان گفته اند همه انسان ها در داشتن عقيده آزاد هستند، اما در بيان عقيده چه دليلي هست؟ لا اکراه فیالدین دليل به آزادي بيان عقيده نيست دليل بر آزادي انتخاب دين است. ادله بيان عقيده اقامه شد. از جمله آياتي كه در قرآن در خصوص مبارزه طلبي، مخالفات با پيامبراسلام(ص) و مخالفت با دينداري و ... ذكر شده است مثل سوره بقره آيه 111 " قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ: بگو اگر از راستگویان هستید، برهان خود را ارائه کنید.
نكته اي كه در اينجا وجود دارد اين است به جهت محتواي، موضوعات ديني از جهت وضوح و عدم وضوح به چهار صورت مي توان بيان شوند.
* گاهي يك مطلب حق را همه قبول دارند.
* برخي اوقات ميان كارشناسان اختلاف است.
* در يك گزاره ممكن است، كارشناسان در خصوص مطلب خاص به نظر قطعي نرسيده باشند.
*در موردی بیّن الغیّ در جامعه مطرح است و همه كارشناسان بر باطل بودن آن صحه مي گذارند، در خصوص سه مورد اول، مسائل روشن است، طرح بحث جواز انتقاد نیست، چون معلوم است که در آن ها طرح دیدگاه بلامانع است نظر ما در خصوص مورد چهارم «بیّن الغیّ» است كه محتوي آن باطل است و بالاترين مصداق آن نقد خداوند است.
شناسايي حقوق بنيادي براي انسان ها
برخي از بزرگان از آموزه هاي ديني، دلايلي براي كرامت قائل شدن انسان را بدست آورده اند و اگر كرامت ذاتي براي انسان صرف نظر از عقيده اي كه دارد وجود داشته باشد، لازمه آن ايجاد يك سري حقوق بنيادي است. حقوق بنيادي به مسائلی گفته می شود كه انسانيت، انسان وابسته به آن حقوق است. اگر براي كرامت ذاتي انسان حق قائل شويم بايد حق حيات، داشتن شغل و آزادي بيان... را داشته باشد، اگر در جامعه اي كساني شغل نداشته باشند نمي توانند امرار معاش داشته باشند و اگر حقوق بنيادي انسان را به رسمت بشناسيم، مسلماً آزادي بيان يكي از حقوق بنياد انسان است و اگر از آيات و روايات دلايلي براي احترام و كرامت ذاتي براي انسان اقامه شود، يقينا حقوق بنيادي از جمله آزادي بيان را بايد پذيرفت كه انتقاد یکی از زیر مجموعه های آزادی بیان است.
سيره پيشوايان و معصومين(ع)
اگر ما به سيره پيامبر(ص) و پيشوايان معصوم رجوع كنيم. حق انتقاد ديني را براي مخالفان خودشان قائل بودند، حتي زماني كه پيشوايان ما دارای حكومت و قدرت بودند، نمونه بارز آن كه در قرآن و روايات وارد شده است. پيامبر(ص) با مخالفان خودشان چه اهل كتاب باشند يا مشرك به گفتگو مي پرداختند. همچنين در مواجهه امام صادق علیه السلام با ابن ابی العوجاء که در کنار خانه خدا و یا در کنار مرقد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تبلیغات ضد دینی می کرد، اما امام هرگز از روشهای سرکوب فیزیکی و حتی سرکوب و تحقیر علمی استفاده نمی کردند.
و اين مطاب نشان مي دهد كه بايد حق انتقاد ديني به رسميت شناخته شود.
آيا بايد حدودي براي انتقاد ديني قائل شويم يا نه؟
بر اساس آموزه هاي ديني تنها حد و مرزي كه براي انتقاد ديني مي شود قائل شد در اين دنيا، آزادي ها و حقوق مشروع ديگران است كه مصاديق آن مختلف است:
مسخره كردن:
نقد با مسخره كردن فرق مي كند، يعني تجاوز به حقوق كساني كه خودشان اعتقاد دارند به سخره گرفته شده اند. معمولا افراد منتقد حاضرند خودشان به سخره گفته شوند، ولي اعتقاداتشان به استهزاء گرفته نشود. و اين را تجاوز به حقوق خود مي دانند.
توهين كردن :
نقد با توهين تفاوت هاي زياد دارد. توهين يعني ناسزا گفتن و تجاوز به حقوق ديگران است و اگر در مجموعه يا جامعه ای نقد عملي صورت گيرد ديگر توهين محسوب نمي شود.
افتراء زدن:
افتراء در لغت به معناي دروغ گفتن است و قرآن معمولا افتراء را به معناي لغوي معني كرده است، ولي معناي حقوقي آن به كسي برچسپ زدن و نسبت دادن است كه در برگيرنده جرم است.
*انتقاد در حوزه سياست(مصونيت منتقد)
جواز انتقاد سياسي، به عبارت بهتر ادله اي هستند كه دلالت بر حقوق شهروندي بر انتقاد سياسي از حاكمان سياسي مي كند كه ادله مختلف دارد.
ادله حق تعيين سرنوشت سياسي
اگر ما دلايلي كه اقامه شده براي حق شهروندي بر سرنوشت سياسي را قبول كنيم لازمه آن پذيرفتن انتقاد سياسي است، چرا كه لازمه تعيين حق سرنوشت سياسي اين است كه فرد حق دارد وضعيت سياسي خود را تغيير دهد و لازمه تغيير وضعيت سياسي نقد و انتقاد است، مگر مي شود انساني وضعيت را تغيير دهد و نقدي بر آن نداشته باشد چرا كه مردم عاقل هستند و براساس دليل و منطق، سرنوشت سياسي خود را تغيير مي دهند و اگر حاكمان اين مطلب را پذيرفتند كه انسان ها حق دارند سرنوشت سياسي تعيين كنند، بايد حق با انتقاد سياسي هم داشته باشند و ادله مختلف براي آن وجود دارد.
دلیل اول اين است اصول نظام اسلامي در جهت شكل گيري بر پايه تعيين مردم مشروعيت پيدا مي كند و اگر مردم حاكمان را قبول نداشته باشند نبايد فشار ايجاد كرد، چنانچه در زمان امام علي(ع) مردم جاهل و نادان براي تشكيل حكومت اسلامي و ديني با آن حضرت بيعت نكردند و ايشان نيز نخواستند با اقليت تشكيل حكومت داده و بر اكثريت غلبه و حكومت كنند.
ادله دوم نقش مردم در انتخابات حاكمان است. در زمان غيبت مردم حق دارند در مشروعيت ديني حاكمان اعمال نظر كنند.
ادله امر به معرف و نهي از منكر
امر به معروف و نهي از منكر رابطه تساوي با انتقاد ندارد، اما انتقاد مي تواند يكي از مصاديق امر به معرف و نهي از منكر باشد، مخصوصاً در مرتبه سخن نوشتاري و گفتاري .
*ادله قرآني و روايي مشورت: مشورت خارج از انتقاد است، ولي انتقاد مي تواند يكي از مصاديق مشورت باشد.
ادله بعدي در قرآن كريم از ديكتاتوري و استبداد نهي شده است و در سوره بقره آيه 205 مي فرمايد" وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ : و چون برگردد [يا رياستى يابد] كوشش مى كند كه در زمين فساد نمايد و كشت و نسل را نابود سازد و خداوند تباهكارى را دوست ندارد." يك معني تولي در لغت كناره گيري است ولي معني دوم آن اين است كه زماني رياست پيدا كرد. سعي في الارض يعني تلاش مي كند فساد در زمين انجام دهد، مگر مي شود كسي قدرت سياسي نداشته باشد فساد كند و سياق آیه دلايت دارد به رياست. و در آيه بعدي از كساني كه غرور قدرت آنها را گرفته سخن مي گويد و از آن نهي مي كند و از آتش جهنم مي گويد و اينجا منتقد را بحث مي كند.
برخورد حاكمان و حكومت اسلامي در برابر تهمت و توهين كنندگان در پوشش نقد سياسي چيست؟ آيا مي شود گفت تا زماني انتقاد آزاد است ولي به تهمت و توهين رسيد بايد به صورت خصوصي شكايت كند؟
برداشت من اين است تا حاكمان بايد در برابر تهمت در قالب انتقاد به نفع يك مسئله اهم از حق خودشان تا زماني كه در جايگاه قدرت هستند بگذرند و دلايل آن هم در قرآن، سنت، عقل و سيره عقلا وجود دارد، البته فرض بر اين است وارد حريم خصوصي افراد نشده باشند فقط در محدوده سياسي باشد. مثلا به يكي از مسوولين تهمت اختلاس زده شود بايد آن مسوول در كمال آرامش بگويد فرد تهمت زن اشتباه كرده است، اما حق ندارد چون در عرصه قدرت است فرد هستند را مجازات كند.
دليل قرآن و كتاب:
آيات 156 الي 166 سوره آل عمران در مورد حادثه جنگ احد است در اين جنگ يكسري از مسلمانان شكست خورده به پيامبر اسلام(ص) بدگمان شدند. و پا را فراتر از انتقاد گذاشتند. از سنت همه ائمه اطهار(ع) ما نسبت به مخالفان خودشان، اگر از مرزهاي انتقاد فراتر مي رفتند فرق قائل نمي شدند، استفاده از مساجد مسلمانان در جهت عبادت و امور سياسي براي همه وجود دارد، حتي منتقدان و نيز از تمام امكانات دولتي مانند ديگراني مي تواستند استفاده كنند تا زماني كه وارد جنگ نشود.
دليل عقل
وقتي دو حق باهم تلاقي پيدا مي كند، با هم جمع مي شوند و اگر جمع نشوند و اهم و مهم شد اشكال ندارد و عقل مي گويد اهم است كه اولويت پيدا مي كند و مهم بايد فداي اهم شود، در اين خصوص در جامعه دو حق ايجاد مي شود. يكي حق حاكمان و ديگري حق منتقدان. چون حق منتقد در معرض تتبع قرار مي گيرد از سوي حاكماني كه در قدرت هستند و مي توانند موارد استثناء نشده را زير استثناء قرار دهند. يعني شخصي توهين نكرده را بگويد توهين كرده است و حق نقد را در حقيقت از جامعه بگيرد چون قدرت دارد.
سيره عقلا
در اين مورد مي توان به بحث شكنجه در قانون اساسي اشاره كرد در قانون اساسي آمده است، شكنجه مطلقا ممنوع است. شايد شخصي يك بمبي را در مكاني عمومي قرار داده باشد و اگر شكنجه نشود مكان بمب گذاری را افشا نمی کند؛ البته اين مسئله اهم و مهم دارد.
همچنين در اصل 142 قانون اساسي آمده ،كساني که در مسئوليت ها قرار می گیرند، اموال آنها بايد اعلام شود مگر اين حريم خصوصي نيست. پس بايد از حق حريم خصوصي به خاطر حق مهم بيت المال كه در اختيار شخص مسئول قرار مي گيرد، گذشت .
پيشنهادات:
* به نظر بنده قوانين نظام بين المللي حقوق بشر در خصوص انتقاد سياسي عقب تر از آموزه هاي ديني است، آنقدر استثناء گذاشتند كه حق انتقاد از بين رفته است، مثلا در خصوص آزادي بيان چيزي باقي نمانده است.
* قوانين مجازات اسلامي بايد اصلاح شود: چرا كه در قانون آمده است، اگر يك كارمندي در اداره اي ادعا كند ارباب و رجوع به آن توهين كرده است، قانون مي تواند فرد را دستگير و زنداني كند و همچنين اين قانون كم كم در حتی در برخي از مطب های پزشكان و جاهاي ديگر رخنه كرده است. در صورتي كه دين ما مي گويد؛ بايد براي مردم حق قائل شد.